معاندی که به دنیا نه درد دین دارد
مگو که واهمه از روز واپسین دارد
چو ابلهان به پشیزی فروشد ایمان را
خوش است زان که طلا دارد و زمین دارد
ز عقل کاست به قطر شکم اگر افزود
که بینوای حقیقت هنر همین دارد
دغا و حقّه و تحقیر همچنان با اوست
ریا و کینه و تزویر همچنین دارد
خبیث تر بود از دیو نزد اهل خرد
گرفتم آن که حشم دارد و نگین دارد
اسیر دام جهانگیر او شود فردی
که در صراط مُبین دیده ی مَبین دارد
فریب سفر? الوان او مخور ای جان
چرا که زهر هلاهل در انگبین دارد
سبیل ظالم ازو چرب هست و خواهدبود
که بو و خاصیتی عین وازلین دارد
به سوی قبل? غرب است روی او دائم
که نقش مهر ازآن خاک برجبین دارد
در این زمانه که بازار شک رواج گرفت
خوشاکسی که به حق بیریا یقین دارد.
بازدید امروز: 594
بازدید دیروز: 45
کل بازدیدها: 825664